درک پیچیدگی جنگ اوکراین: چرا برخی از مخالفان جنگ‌ها و تهاجمات امریکا از اوکراین حمایت نمیکنند.


                                  @ejmalrai ایلایجا مگنایر توسط

شیرین هاشمی :ترج

در جنگ ادامه دار اروپا تفاوت مشخصی بین انهایی که بر علیه جنگ‌های امریکا، اشغالگریها و فروپاشی دولت‌ها که توسط پنتاگون و سازمان های اطلاعاتی صورت گرفته و انهایی که علیه اشغال نقاطی از اوکراین توسط روسیه هستند. با اینکه بسیاری از مردم به شدت بر علیه اشغالگری های نظامی امریکا و نتایج آسیب اور آن هستند در این درگیری طرفدار اوکراین نمیباشند. بسیاری از آنها موضع جالبی را انتخاب کردند که یا از عملیات روسیه دفاع می‌کنند و یا از محکوم کردن روسیه خودداری می‌کنند. و این یک سوال اساسی را ایجاد میکند که چرا انهایی که بر خلاف جنگ‌های امریکا هستند از اوکراین در این موقعیت طرفداری نمیکنند؟

از فوریه ۲۰۲۲ به بعد، روسیه نقاطی از اوکراین را بر خلاف قوانین بین المللی و حاکمیت کشورها اشغال کرده و‌در‌جنگ است. این اشغالگری روسیه را می‌شود به عنوان تناقض ناراحت کننده برای انهایی که بر ضد جنگ‌های امریکا و تاریخ نظامی هستند، دید. این نگرش فقط برای برخی از قوانین بین المللی و یا مصوبه های شورای امنیت نیست بلکه ناامیدی گسترده تر با بی توجهی ابر قدرتها به قوانین بین المللی است و اینکه همیشه برای اشغال کشورها بهانه دارند و نفوذ خود‌را از مرزهای کشور گسترش می‌دهند. این عملیات جنگ و کودتا باعث بسیار تلافات جانی و بی ثباتی در مناطق مختلف دنیا شده.

منتقدان دخالت‌های نظامی امریکا معمولا از نمونه های گذشته برای حمایت از استدلال خود استفاده می‌کنند. حتی رییس جمهورهای امریکا از این نمونه ها در انتخابات استفاده می‌کنند ولی به محض برندگی برای حفظ قدرت تشکیلات همانگونه عمل می‌کنند. حقیقتا ترامپ از هیلری کلینتون وزیر امور خارجه به دلیل اینکه در طول زمان او خاور میانه بسیار از بی ثباتی رنج برده انتقاد کرد؛ او به ایجاد داعش، بهم خوردگی لیبی، کنترل مصر توسط اخوان المسلمین، اشفتگی در عراق و علاقه ایران برای به دست آوردن سلاح هسته ای اشاره کرد. استدلال ترامپ این بود که این نتایج به دلیل سیاست مداخله گرایی امریکا به وجود آمده و تاکید کرد که جنگ‌های این منطقه آن را بی ثباتر میکند. او هم چنان از حمله بدون دلیل عراق انتقاد کرد و تاکید داشت که اینکه عراق سلاح های کشتار دسته جمعی را داشت فقط دروغ بوده.

سخنان ترامپ در اروپا هم تکرار شده؛ نخست وزیر سابق انگلیس تونی بلیر که کشور خود‌را به سوی جنگ عراق برد اقرار کرد که تقصیر او بوده، و دو دهه بعد بلیر اعتراف کرد که او اشتباه کرد و سازمان اطلاعاتی مخصوصا کشور را به جنگ کشاندند که منجر به کشتار صدها هزار مردم غیر نظامی شد. 

اما سوالی که پیش میاید این است که چه کسی این رهبران غربی را مقصر میشناسد؟ آیا هیچ کدام از این اشخاص مقام های عالی که باعث کشتار و نابودی ملت ها می‌شوند به پایه به محاکمه خواهند آمد؟

اقدامات بعدی مقامات امریکایی که رییس جمهور ها جورج بوش، باراک اوباما و دانلود ترامپ جزو انها میباشند این عقیده را نشان می‌دهد که امریکا خود را برتر از قانون میداند و از پاسخگویی اجتناب میکند. حمایت امریکا از عملیات اسراییل به مانند بمباران سوریه، کشتار دانشمندان ایرانی، ایجاد گرسنگی مردم از طریق تحریم های فلج کننده و اشغال سرزمین های فلسطین، لبنان و سوریه باز هم نشاندهنده عقاید ناخوشایند امریکا است. 

پس از پایان جنگ جهانی دوم، امریکا به دلایل منافع خود سعی کرده تا نفوذ خود‌ را به تمام جهان گسترش دهد و در وحله اول جلوی شوروی را بگیرد و ریاست جهانی خود را حفظ کند.از این لحاظ، درگیری کنونی امریکا در اوکراین فقط برای اینکه جلوی پوتین را از اینکه چند هزار کیلومتر خاک اوکراین را به دست آورد نمیباشد. بلکه این فرصتی برای امریکا است تا ریاست خود را در اروپا از لحاظ سیاسی و نظامی یک بار دیگر ثابت کند. هم چنان یک تصمیم راهبردی است تا اروپا را از روسیه جدا کند تا پیام واضحی درباره غرب متحد و قوی به چین در حال توسعه بفرستد. ولی امریکا به این مسیله فکر نکرده که با کشاندن روسیه به جنگ طولانی درد اوکراین، خود امریکا هم در یک درگیری با خرج بسیار زیاد و آینده غیر قابل پیشینی هم حضور خواهد داشت و البته اوکراین هم بهای بسیار سنگینی را پرداخت میکند. حقیقتا اینکه اقتصاد اروپا بسیار ضرر دیده و یا کشور اوکراین بسیار صدمه دیده در اقتصاد، امنیت و یا ریاست امریکا تاثیری ندارد.

برای این دلایل به نفع امریکا است تا جنگ را طولانی تر نگه دارد، ویکتوریا نولاند معاون امور سیاسی وزیر امور خارجه امریکا بیان کرد که « جنگ می‌تواند ۶ تا ۱۶ سال ادامه داشته باشد.» که نشان می‌دهد چه کسانی تصمیم گیرهای اصلی هستند که جنگ را اداره می‌کنند و هیچ اهمیتی به عواقب آن نمیدهند. هیچ توافق صلح تا زمانی که روسیه بسیار بحران زده باشد برای امریکا جالب نیست.

در سخنرانی به رهبران آفریقا، پوتین مدارکی را میانجیگر اصلی رییس جمهور ترکیه اردوغان امضا کرده بود را ارایه کرد. این مدارک نشان داد که ۱۸ بند پیش نویس پیمان صلح در اپریل ۲۰۲۲ مورد قبولی قرار گرفته بود. این توافق شامل خروج روسیه از حومه های کی یف و برگشتن تانک‌های روسیه بود و در عوض اوکراین باید عضویت ناتو را خواستار نمیشد ولی قول امنیت را چندین کشور به اوکراین میدادند. با اینکه این توافق باعث حقارت اوکراین می‌شد ولی در سیاست غرور نقش بعدی پس از حفظ جان صدها هزار مردم را دارد. اوکراین در حقیقت با استفاده از مردهای اوکراین ( و چند هزار داوطلب هایی که پول میگیرند) میجنگد ولی تمام برنامه های نظامی و اسلحه ها از غرب میاید که رسایت کشور را برعهده دارد. در این صورت اوکراین هیچگونه غروری ندارد و لزومی نیست که یک نسل از مردهای اوکراین در میدان جنگ کشته شوند و توافق صلح عقب انداخته شود. چون تمام جنگ‌ها با این تمام می‌شوند.

ولی فشارهای غربی که با سفر نخست وزیر انگلیس بوریس جانسون به اوکراین دیده می‌شود واضحا زلانسکی را مجبور کرد که مذاکرات صلح را عقب بیاندازد. علاوه بر این، نخست وزیر اسراییل نفتالی بنت که در این مذاکرات حضور داشت آشکار کرد که« کشورهای غربی تصمیم گرفتند که به تحت فشار گذاشتن پوتین را ادامه دهند.» او تایید کرد که به عنوان واسطه عمل داشت ولی« تمام جزییات توسط امریکا، فرانسه و آلمان هماهنگ شده». غرب سعی دارد که جنگ ادامه دار بماند.

آخرین تحولات در جنگ با حمله ارتش اوکراین درست به مانند عملیات ارتش روسیه در روزهای اول جنگ بود و مفاهیم بین المللی بسیاری را دارد. ارتش حمله کننده به بیش از ۴ تا ۵ برابر سربازهای بیشتر از ارتش دفاع کننده احتیاج دارد. اگر حمله اوکراین شکست خورد و ارتش روسیه پایدارتر بماند این یک شکست میدان جنگی برای امریکا و‌متحدانش است. مارک میلی رییس ستاد ارتش امریکا اعلام کرد که ۶۰۰۰۰ نظامیان اوکراین در ۳۳ کشور در ۳ قاره آموزش دیدند ولی با این حمله، اوکراین خود را در مقابل نیروهای قوی دفاعی روسیه بسیار ضعیفتر کرده که شکست میدان جنگی برای امریکا و متحدانش است.

چنین نتیجه ای ( غرب در جنگ شکست خورد) مفاهیم عمیقی را برای غرب را دارد؛ یکجانبه گری را مورد چالش قرار می‌دهد و واضحا نشان می‌دهد که کشورهای قدرتمند بدون عواقب نمیتوانند کاملا زورگویی کنند. و کشورهایی که ریاست امریکا را قبول کردند به خود بیایند و امریکا را مورد اتهام قرار دهند که کشور اصلی است که به قوانین بین المللی احترام نمیگذارد ولی روسیه را هم کاملا بیگناه در عوامل خود در اوکراین نشناسند.

از اوکراین حمایت نکردن نشاندهنده علاقه به این است که به امریکا درس لازمی داده شود که مسیولیت سیاستهای ویرانگر خود را به عهده بگیرد و خود را بالاتر از قوانین بین المللی نداند. لازم است که نظم نوین جهانی و نه نظم غربی شناخته شود و احترام الزام اور برای قوانین بین‌المللی به وجود اید و نه قوانین از سوی واشنگتن و به نفع امریکا باشد. 

به مانند کشورهای اروپای شرقی پس از پرسترویکا و پایان پیمان ورشو، اوکراین با عجله خواستار پیوستن به اتحادهای غربی شد به فکر اینکه می‌تواند شرایط زندگی را بهتر کند و از آنها به خصوص اتحادیه اروپا کمک مالی بگیرد ولی فهمید که بهای دوستی با امریکا بسیار گران است.

پیروزی امریکا در اوکراین به گسترش سلطه جهانی امریکا منجر می‌شود که احتمالا تعداد کودتاها را بیشتر میکند، کشورها و مردم بیشتر تنبیه خواهند شد و آمادگی برای درگیری های بعدی به خصوص با چین بیشتر خواهد بود. برای این دلایل بسیاری از کشورها که از کنترل امریکا رنج میبرند با امریکا بر ضد روسیه همکاری نمیکنند. این کشورها یا خواستار شکست امریکا هستند و یا اینکه میخواهند که جهان چند قطبی درست شود که آنها را از حقارت، سلطه گری، کشتار و تنبیهای امریکا که بر علیه انهایی که با او مخالفت می‌کنند انجام می‌دهد، راحت کنند. هدف اصلی این است که جلوی امریکا از دزدی منابع طبیعی کشورهای دیگر گرفته شود تا آنها در صلح زندگی کنند و به این جنگ‌های بی شمار که تمام دنیا را خسته کرده پایان دهند.

عواقب این جنگ نه تنها در اوکراین بلکه در تمام دنیا تاثیر خواهد داشت. از دست دادن اوکراین به نفوذ روسیه مفاهیم بسیاری برای اروپا دارد، اتحاد و امنیت ناتو و اتحادیه را مورد چالش قرار می‌دهد. هم چنان توانایی غرب از حمایت حاکمیت و تمامیت ارزی دوستان را ضعیف نشان می‌دهد. غرب نتوانست در سال ۲۰۱۴ جلوی اینکه کریمیه جزو روسیه شود را بگیرد که ضربه بزرگی به آنها حساب می‌شود. اروپا هم چنان باید یاد بگیرد که سیاستهای به خصوص آنها منجر به کودتای ۲۰۱۴ اوکراین شد و باز هم نشان می‌دهد که رهبران اروپایی توافق و قوانین بین‌المللی را زیر پا میگذارند و استانداردهای دوگانه دارند و کشور های دیگر نمیتوانند به قاره اروپا اعتماد کنند.

حقیقتا، زمانی که کشورهای اروپایی به برخی از قوانین و توافق‌ها احترام نمیگذارند به مانند قرارداد مینسک و یا پیشنهادهای روسیه برای صلح را رد می‌کنند اعتبار و مشروعیت این کشورها مورد پاسخ قرار می‌گیرد. و انهایی که بر علیه جنگ‌ها و اشغالگری های امریکا هستند بیشتر اعتقاد دارند که کشورهای قدرتمند برای منافع خود از دیگر کشورها سواستفاده می‌کنند.

علاوه بر این، جنگ اوکراین میدان جنگ برای آرزوهای وسیع تر ژیو پلوتیکی شده. امریکا با دولت بایدن فرصت مناسبی برای تاکید مجدد ریاست خود در اروپا و مخالفت با توسعه چین میبیند. با حمایت از اوکراین، امریکا قصد دارد تا ناتو و کشورهای اروپای شرقی را باهم بر ضد روسیه متحد کند، قدرت و‌نفود منطقه ای خود را تحکیم کند. با اینحال امریکا اهمیت چندانی به تلافات جانی و‌ویرانی کشور اوکراین نمیدهد.

ولی باید اینکه رهبری اوکراین این جنگ را ادامه دار تر میکند هم مورد نظر گرفته شود. هدف غرب برای آمادگی برای این جنگ فقط با رضایت و حمایت مقامات اوکراینی امکان پذیر بود. نگرانی هایی وجود دارد که غرب مقاماتی را که مخالف ادامه جنگ و یا به دنبال توافق صلح هستند را تحت فشار بگذارد و یا بیکار کند. و این نشان می‌دهد که تا چه اندازه به استقلال و حاکمیت اوکراین احترامی قایل نیستند.

در نتیجه، انهایی که با جنگ‌ها و اشغالگری های امریکا مخالفت می‌کنند، طرف اوکراین را نمیگیرند و میخواهند که امریکا برای عملکردهای گذشته خود مسیولیت نشان دهد و آرزوی نظام متعادل تر و عادلانه تری در دنیا را دارند. 

این نشانده است که تا چه اندازه مسایل ژیو پلوتیک پیچیده میباشند به خصوص زمانی که نقش امریکا برای تحریک روسیه که در جنگی به مانند افغانستان درگیر شود مشخص است. جنگ اوکراین پیامدهای گسترده ای برای پویایی قدرت جهانی، برنامه های بین المللی و جستجو برای دنیای با ثبات و صلح آمیز و دور از یکجانبه گرایی هژمونی امریکا دارد.